خب من از شانسم داداشم حضور نداشت رفته بود نمیدونم کجا دیگه بعد اینکه پذیرایی کردم رسید خونه برا همین مجبور شدم خودم تنها از همه پذیرایی کنم جلسه اول خواستگاری بود
اتفاقا شوهرم میگه همیشه که من خیلی خوشم اومد که تو از اول خاستگاری پیشمون بودی نرفتی قایم بشی تو اتاق بعد مامانت صدات بزنه تا با ناز و عشوه بیلی چایی بیاری راست میگه من خودم در حالو باز کردم که بیان تو بشینن وقتی رسیدن خونمون
همچنین میگه خیلی خوشم اومد که خودت پذیرایی میکردی