من بجای حالت تهوع و استفراغ و بیزاری از غذا بشدت مشکلات روحی پیدا کردم به هر چی نگاه میکنم میزنم زیر گریه جوری ک با گریه خوابم میبره
امروز خونه بشدت بهم ریخته بود و میوه و خوراکی تموم بود من از صبح حال نداشتم موهامو ببندم
شوهرم تا جایی ک میشد برام جمع کرد
صبح به مامانم گفتم زنگ بزن به خاله اگه میاد شوهرم بره خرید و خونه رو جمع کنه گفت نه نمیاد بخواب
حالا ساعت ۳ صدام زده دو تا خاله هام با بچه هامون دارن میان
میگم وضعیت منو ببین بذار بیان بالا منم میام حالم خوب نیست شوهرم رفت سرکار
هم مامانم هم بابام درو روم بستن و قهر کردن
رفتم به بدبختی جمع کردم میگم بیا پایین تا میان میگه نه ممنون زنگ زدم ک نیان
الان کی مقصره واقعا