امروز با بچه خواهرم که پنج سالشه داشتیم میرفتیم خونه ما. بعد ی ماشین پرایدی هی میومد و میرف و دور ور ما پرسه میزد و سرشو مثل بز بیرون میکرد و نیگا میکرد. تقریبا سی سالش بود فک کنم. وقتی برای بار چندم رف دور زد برگشت پیش ما ی سنگ ورداشتم محکم پرت کردم سمت ماشینش ولی چون باد میومد یکم خورد ب بدنه ماشینش. خیلی دلم خنک شد دوس داشتم شیشه ماشینشو میشکوندم