منو شوهرم ازدواجمون عاشقانه بود
الآن تنها بعد از گذشت ۲ سال و نیم و یه پسر بچه چندماهه حس میکنم ازم متنفره
ما یه دعواها و کشمکش هایی هم داشتیم که بیشتر مقصر هم اون بوده خیلی گیر میداد و اذیتم میکرد
الآن حس میکنم اصلاااا دوسم نداره نه تلاشی برا خوشحالیم میکنه نه هیچی زندگیمون خیلی سرده فقط موقع نیاز هاش مهربونه که اونم نه بوسی نه نوازشی هیچی کاری کرده که حتی از رابطه زناشویی هم متنفرم
سعی میکنم مهربون باشم بلکه با مهربونی جذبش کنم
کلی تلاش کردم ولی نمیشه
انگار واقعا ازم متنفره ، بودو نبودم براش مهم نیست
امشب کلی از دستش گریه کردم و التماسش کردم یه جوری با تمسخر نگام کرد و مسخره کرد که دوس دارم بمیرم