بی معرفتی

امروز یه درسی عملی داشتیم و قرار شد تو همون جلسه دو به دو گروه بشیم و تعدادمونم فرد بود دوستم رفت با اونکی دوست همگروه شد و من عملا تنها شدم البته اینم بگم یکی نیومده بود که فرد شدیم منم حقیقتش ادمی هستم دلم نمیاد یکی دیگ تنها بشه و نرفتم سراغ کسی دیگ ، چیز خواستیم راستش نبود اما از این ناراحت شدم که من سر هر چیزی پای دوستی وایمستادم و رفیق نیمه راه نیستم و دلسوزم ، دست خودم نیست جدی تا جایی که بتونم به یکی کمک میکنم و اون دوستمم همش میگه که فلانی ( همون که همگروهش شد) ادم دورویی هست و کمک نمیکنه به ادم و از این انتظارات به خود راستش ، منم راستش وقتی اینا رو میگه چیزی نمیگم بعضی اوقاتم میگم خوب شاید دوست نداره و هرکس یه شخیصتی داره ، ولی وقتی پای منافع خودش وسط میشه این جور کارا رو میکنه کلا نمیدونم با این ادم چیکار کنم !!! تازه یه جا کارم داره میگه میشه بری به آموزش بگی منم دلم براش میسوزه میرم میگم ، حالا نمیدونم سر چیه ولی خجالتی هم نیست از اون طرف ادم بدی هم نیست اما امروز فهمیدم دوست نیست ، دوستی که تو اینجور مسائل کوچیک پیش ادم نیست سر مسائل دیگ چیکار میکنه! اخیش خالی شدم جدی!!!