سلام من ۲۰ سالمه و تک فرزندم و بشدت وابسته خانوادم هستم و دانشجو ام یه دختر خاله دارم که یه سال و نیم از من بزرگتره اون از ۱۶ یا ۱۷ سالگی خواستگار داشت ولی من حتی یه خواستگارم ندارم اون چادریه ولی من مانتویی ام محجبه ام هستم مثلا اینجوری نیست که بخوام مانتوی کوتاه بپوشم یا موهام بیرون باشه زیاد
اهل آرایشم نیستم مثل دخترخالم
چهره های جفتمونم معمولیه مثلا مسجد که میریم واسه اون تو مراسما کلی خواستگار براش پیدا میشه ولی حتی یه نفر به خانواده من پیشنهاد داده اینم بگم اصلا اهل ارتباط با پسرا نیستم
به ظاهرم همیشه اهمیت میدم و مرتبم عطر میزنم و سعی میکنم رفتارم مناسب باشه اون یه کم شلخته اس و حوصله نداره به خودش برسه ولی خیلیم نامرتب نیست
وضع مالی خانواده هامونم تقریبا مشابه هست اون یه داداشم داره که داداشه ازش کوچیکتره مدرسه ای هست
من دانشگاه سراسری مهندسی کامپیوتر میخونمو ماشینم دارم
ولی خب اون غیرانتفاعی هست و رشته ادبیات میخونه
در حالت کلی تفاوت چندانی نداریم حتی از نظر قیافه برام سواله که چرا اون ۲۰ تا خواستگار داره منو هیچکس حتی نگامم نمیکنه با اینکه من تو جمع خیلی مورد توجه قرار میگیرم و اکثریت ازم خوششون میاد ولی تا حالا هیچکس برای ازدواج پیشقدم نشده
آخر این ماهم عروسیشه مادرش که میشه خالم مدام میپرسه چرا تو خواستگار نداری چرا هیچکس تا حالا درخواست ازدواج نداده بهت
یه پسری بود که از نظر ذهنی یه کم مشکل داشت خالم گفت اون بیچاره هرجا میره بهش دختر نمیدن به مادرم گفت عیب نداره بهشون بگو ببین قبول میکنه بیاد منو بگیره یا نه
منظورش این بود حتی یه آدم ناتوان ذهنی هم منو نمیخواد خیلی دلمو شکوندن انگار ازدواج کردن افتخاره
خانواده من خیلی دوستم دارن و خیلی بهم اهمیت میدن و تا حالا کوچکترین چیزی برام کم نذاشتن و تو رفاه صد در صدی بزرگ شدم در حالیکه دخترخالم اینجوری نیست و حتی خالم میگه کرایه ماشین نمیدم بهش و باید پیاده بره بیاد
مادر من هیچ وقت تا حالا نشده بخواد کسیو مسخره کنه همیشه آرزوی خوشبختی میکنه درحالیکه همه روح منو با رفتاراشون آزار میدن