عمم گفت
تو دعوا با مامانم ، مامانمو مسخره کرد بابت مشکل اعصابش و بهش گفت روانی قرصی ، مامانم دستش میلرزید و دستشو گرفت بالا به مسخره مامانم میلرزوند دستشو
مامانم سکوت کرده بود و خجالت کشید و آروم دستشو با لرزش برد زیر لباسش
قلبم آتیش گرفت
نااابووددد شدممم
آخخخ که هیچوقت نمیبخشمش😭💔