2777
2789
عنوان

هر چه دل تنگت می‌خواهد بگو

371 بازدید | 37 پست

این تاپیکو برای دل خودم مینویسم چون میدونم خیلی طولانی میشه و حوصلتون سر میره بخونید 

بعد از چند ماه آرامش دوباره بین این دو راهی مسخره که خودکشی کنم یا فرار کنم قرار گرفتم 

از بد روزگار تو خانواده ای به دنیا اومدم که باید نقش اضافی رو بازی می‌کردم از همون ۶ ۷ سالگیم تو دعواهای پدر و مادرم مقصر من بودم یادمه هزار بار سر سفره پدرم بشقاب شکست و ما رو وسط غذا انداخت تو حیاط و خودش با خیال راحت غذا خورد 

من اون موقع کوچولو بودم گریه میکردم میرفتم پیشش فکر میکردم دلش برام میسوزه میگفتم بابا تو رو خدا مامانو نزن ولی اون همیشه داش برمیداشت میگفت تو رو میکشم یه بار استکان زد تو صورت مامانم خورد کرد کلاس اول بودم داشتم میرفتم مدرسه از خاطرات مدرسه رفتنم  فقط خونی که روی لباس مامانم و سفره ریخته بود جلوی چشامه مامانم همیشه بهم میگفت تو نحسی از وقتی به دنیا اومدی زندگی ما خراب شده 

خیلی بدبختیا کشیدم همش بخاطر معتاد بودنش خجالت زده بودم دوستاشو می‌آورد تو خونه می‌کشید 

یادمه شب و روز تو خونه خوابیده بود مامانم میرفت سرکار خرجی میاورد یه خونه داغون داشتیم که کلا ۳۰ متر بود شاید حموم و دسشویی برق نداشت و بیرون از خونه بود و زمستون آب سرد رو سرمون چکه میکرد حتی یادمه یه چاقو خریده بود بهم نشون داد گفت اینو خریدم تا تو رو باهاش بکشم 

چون ما با مادربزرگم زندگی می‌کردیم خیلی وقتا پیش میومد ما میرفتیم حموم آب گرم کن خاموش میکرد .

خلاصه ۲۴ سال بدبختی کشیدم مامانم میگفت تحمل کن بری دانشگاه راحت شی بعد مدت مامانم خونه خرید اون مرد لعنتی ما رو از خونه ۳۰ متریش بیرون کرد ساعت ۱ شب روز جمعه بود که وسایلمونو ریخت تو حیاط و با چه بدبختی من ماشین پیدا کردم

خلاصه ازش دور شدیم و زندگیمون سر و سامون گرفت دیگه آرامش داشتیم و حالمون خوب شده بود به فکر پیشرفت بودم و فکر خودکشی و فرار نداشتم 

تا اینکه بعد ۹ ماه مادرم گفت دلش تنگ شده و با داییم رفتن منت کشی و این ظالم رو برگردوند چون هیچ چیز مهم تر از نیاز جنسی مادرم نبود 

خلاصه همه اون بدبختیا شروع شد ساعت ۶ صبح بیدارم میکنه فوشم میده و مشت میزنه تو سرم چرا؟ چون ماشینش خراب شده و ما باید بریم تو کوچه هل بدیم 

موقع غذا خوردن تیکه های گوشت تو بشقاب بقیه رو می‌شماره و همش سرش تو بشقاب بقیس سرکار نمیره و همش خونه خوابیده 

امشب میخواستم سماق بخورم گفت تو خوردی بسته برات گفتم باشه همه رو تو بخور یهو سگ شد گفت بشقابو خورد میکنم تو سرت تو رو باید بکشم تو رو باید ادبت کنم 

بخاطر مامان و داداشم از سر سفره بلند نشدم ولی هر یه لقمه غذارو با بغض قورت دادم تا سریع تموم شه فقط 

من اینقدر تو این خونه اضافیم که حتی تولدمو کسی تبریک نمیگه و یادش نیست ولی برای داداشم دو روز زودتر تولد میگیرن که غافلگیر بشه

وقتی به مامانم میگم حالم بده میخوام خودکشی گنم میگه تو حتما یه کاری کردی که میترسی یا میگه تو بمیری زیاد ناراحت نمیشم دو روزه یادم میره راستش من خودمم نمیدونم چیکار کردم که اینقدر از من بدشون میاد 

مامانم هنوزم با بابام دعواش میشه و همش میگه مقصر تویی تو زندگیمو خراب کردی الانم سه نفری تولد گرفتن و شادن و من تو اتاقم انگار نه انگار که وجود دارم 

من راستش جرات خودکشی ندارم ولی فردا میخوام برم از این خونه برم تهران 

چون بیشتر ازین نمیخوام سربارشون باشم هیشکی تو این دنیا منو درک نکرد فقط لطفا برام دعا کنید که از این خونه رفتم زندگیم خوب بشه :)







فقط برات آرزوی آرامش و روزگاری خوش دارم که ورق برگرده ...دنبال علت نباش بزرگترها تو هرخونه ایی مشکلات رو سر یکی خالی میکنند و تو هر خونه ایی یکی بده ...غصه نخور ..

    🌼  خدا جونم یه نظر بهم بنداز.. 🙏🏻   🌼    خیییلی صدات کردم، یه جاهایی معجزه کردی شکرت، 🙏🏻اما ۱۵ ساله یه دعا کردم جوابم رو ندادی.چررررااااااادوست داری همش صدات کنم صدات میکنم 🦋اما بگو جانم،میشنوم ،،بگو تاآروم بگیرم 😭خداجونم قول میدم جوابمو دادی، نرم پشت سرمم نگاه نکنم 💚💚💚💚  من با اعجاب منتظر غیرمنتظره های شما هستم   ، بار الهی💚💚💚💚🦋🦋🦋🦋🌹🌹میدونم هستی، داری گوش میدی،خدایا باز هم قدرتت رو نشون بده.. 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خدا به دلت آرامش بدهسعی کن زندگیتو بسازی و بعد جدا بشیخودت رو از چاله ننداز تو چاه این روزها میگذره ...

مرسی خوندی عزیزم ولی امیدم دیگه به خودمه کل زندگیم اینجوری گذشت که وایسا دانشگاه بری درست میشه وایسا خونه بخریم بریم خونه جدید درست میشه وایسا برو سرکار درست میشه الانم وایسا شوهر کنی درست میشه 

من دیگه خسته شدم نمیخوام منتظر چیزی بمونم خودم میرم یا میشه یا نمیشه

عزیزم خوبه که به همه ی اینا زسیدی تو ی مرداب شدی گل نیلو فر ..😍

به خودت نگاه کن ...ببین چند نفر تو این شرایط که هیچ تو شرایط بی نظیر توتستن دانشگاه برن یا شغل پیدا کنند ..

 بایه مشاور در ارتباط باش بهتره روانکاو بلشه تا رو ی خاطرات کودکیت کار کنه ..بهتر میشه حال دلت ..



در ضمن باهرکسی آشنا میشی مراقب بلش بهخاطر کمبود ارتباط با پدر انتخاب اشتباهبرای ازدواج نکنی عزیزم 


تو قوی هستی ♥️♥️💚💚♥️💚

    🌼  خدا جونم یه نظر بهم بنداز.. 🙏🏻   🌼    خیییلی صدات کردم، یه جاهایی معجزه کردی شکرت، 🙏🏻اما ۱۵ ساله یه دعا کردم جوابم رو ندادی.چررررااااااادوست داری همش صدات کنم صدات میکنم 🦋اما بگو جانم،میشنوم ،،بگو تاآروم بگیرم 😭خداجونم قول میدم جوابمو دادی، نرم پشت سرمم نگاه نکنم 💚💚💚💚  من با اعجاب منتظر غیرمنتظره های شما هستم   ، بار الهی💚💚💚💚🦋🦋🦋🦋🌹🌹میدونم هستی، داری گوش میدی،خدایا باز هم قدرتت رو نشون بده.. 
آره ولی کارم بدرد نمیخوره

پس کجامیخوای بری خدای نکرده ازچاله میفتی توچاه توکه این همه صبرکردی یه کمم صبرکن تاکاردرثت درمون پیداکنی بهد

("سخت گذشت تافهمیدم هیچ چیزازهیچکس بعیدنیست")فقط به عشق دخترم ومامانم زندگی میکنم

🥲🥲🥲🥲🥲

^===خوشبختی چون سرابی دور دست .‌.و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست  که هرگز به پایان نمیرسد ===^

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   honye_ella  |  5 ساعت پیش
توسط   vittozahra  |  5 ساعت پیش