از وقتی چشم باز کردم دور برمو شناختم خانواده معتاد فقیر
بعد برادرام معتاد روانی شدن
یکی از خواهرام بد بخت شد با دوتا بچه کار میکنه خرج شوهر کثافتشم میده چند وقت دستش خیلی درد میکنه نمیتونه کار کنه منم ندارم بهش کمک براش دعا کنید
پدرم کار گری میکنه خرج مارو میده برادرام بیکار معتاد بی غیرت
مادرمم حواس پرتی گرفته
من بچه آخرم همه کاراشون با منه
دیگه خسته شدم دلمبرای مادرم میسوزه
چرا تموم نمیشه پس این سختی ها
هممون افسردگی گرفتیم
از بچگی تا الان خانوادم باعث خجالتم بودن
دوستام تو دانشگاه خونه های همدیگه میرن من روم نمیشه دعوتشون کنم
چرا خدا یه زندگی عادی به من نداد من مگه چی میخواستم ای کاش حداقل معتاد نبودن
الان فقط یه معجزه میتونه مارو نجات بده
برام دعا کنید خدا معجزه کنه برادرام ترک کنن سر کار برن ازدواج کنن