یه روز سوار تاکسی شدم با من یه پیر مرد هم نشست من عقب نشستم پیر مرده جلو از همون اولم شروع کرد با راننده صحبت کردن کم کم صحبتاشون به زندگی خصوصیه راننده راه پیدا کرد پیر مرد سوالش کرد ماهی چند در میاری با تاکسی مرد هم گفت حالا هر چقدر در بیارم باید بدم مهریه از زنم جدا شدم ماهی یک میلیون بهش میدم گفتش چرا گفت چون هر شب میدیدم که تا ساعت دو سر گوشیه اخرم فهمیدم با یه پسری دوسته بهش قول داده اگه جدا بشی میام میگیرمت منم طلاقش دادم اونم بهش نارو زده بگین خوب ''😁
من تکه ای از پازل خداوندم،میدانم آفریدگاری دارم که همیشه بوده،همیشه هست،رهایم نمی کند،عدم درقاموس پروردگارم واژه ای بی معناست...من قطعه ای اززندگانیم،تکه ای از پازل هستی،خدایم مرا آفریده تا آینه ی او شوم..آفریده تا جان ببخشم،امید دهم،من تکه ای از پازل زندگی هستم،اگر خود را گم کنم همه چیز وهمه کس ناقص می مانند.من باید آگاهانه زندگی کنم تا پازلی که خدا چیده بر هم نریزد.❤👨👦👶👼❤
طرفو میشناسم ماهی پنج تومن میگیره ولی سه ماه یه سکه میده.اونوقت راننده تاکسی ماهی یه تومن؟دولوغ گفته😁😁
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».
بعد گفت از من طلاق گرفت اونم بهش نارو زد باهاش ازدواج نکرد حالا بعد ۸ ماه هی میاد میگه بیا باهم زندگی کنیم ولی من دیگه قبول نمیکنم پیر مرده هم گفت بهش اشکال نداره برو باهاش زندگی کن 😂😂
بهترین دیالوگی که توی عمرم شنیدم:امروز می خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می آید. تزویر سکه ای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش. و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین...💔
هرچی فقیر تر باشی وکیلت بدتر و قسطت بیشتره من زیاااد اینجوری دیدم
آره خب اینم حرفیه...
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».