مادرم
نمیدونم واقعا چجور بگمـ
انگار از بچگی هیچ علاقه ای بهم نداشت
باورتون میشه من سه ماه یه شهر یجا بودم یبار فقط زنگ نزد ببین چیکار میکنم. من کرونا گرفتم. دستم شکست. هزار بار مریض شدم ولی یبار بهم زنگ نزد
براش هیچوقت مهم نبودم
از بچگی هرچی خودم لازم داشتم باید خودم برا خودم میگرفتم
یبار نشده وقتی میره جایی برام چیزی بخره
یا یبار نوازشم کنه
یبار قربون صدقم بره
از بچگی با خشونت و عصبی باهام رفتار کرده
یبار تو دلم مانده پشتم دربیاد. من همیشه پشت اون در میومدم
ولی مادرم هیچ بوی از محبت نبرده
سر چیزا الکی شروع میکنه بهم توهین کردن
خیلی خستم. از مادر هم شانس نیاوردم خدایا
ببخشید طولانی شد دیگه