2777
2789
عنوان

در پی صحبتای خانومی که در مورد حقوق کم همسرشون تایپکی زدن

| مشاهده متن کامل بحث + 554 بازدید | 28 پست

بعد ما حدود 5 تومن داشتیم برا خرید عروسی و ماه عسل و شروع زندگی!!

قرار شد چن روزی بریم مشهد واسه ماه عسلمون

روزی که با همسرم رفتیم آژانس ثبت نام کنیم و هیچ وقت یادم نمیره

مدیر آژانس یع پیرمرد خیلی باحال بود

تصمیممون این شد که 4 روزه بریم مشهد هوایی حدود 900 میشد نفری.

اونجا یه دفه از دلم گذشت خدایا کاش پول داشتیم میرفتیم کربلا!

دلم پرکشید واسه کربلا

توو دلم متوسل شدم به حضرت زهرا

نمیدونم چرا چشمم همینجوری میبارید

یه دفه حاج آقا گف پسرم شما که 900 میدی واسه مشهد بیا 1200 بده برین زیارت امام حسین!!!

من و میگی!فقط عین ابر بهار گریه میکردم

خلاصه اینم باز لطف خدا شد برا سفرمون به بهترین نحو

و جوری شد که حدود 2 تومن هم اونجا خرج کردیم...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

همسر من مهندسی معدن خوندن 

ولی خوب به دلایلی نشده که توو اون زمینه مشغول به کار شه متاسفانه 

با برادراش شریکی یه کارگاه دارن که قطعات یدکی ماشین میزنن درآمدش خوبه 

ولی چون کار شراکتی هس و متاسفانه همسر منم در حد المپیک رودروایسی داره با برادراش و نمیدونم چرا با وجود توانایی هایی که داره اعتماد به نفسش هم مشکل داره،

عملا از اون کار پول آنچنانی نمیاد دستمون!

و چون کارشونم تازه شروع کردن بیشتر سرمایشون میره واسه خرید دستگاه و..

یعنی چن ماه پیش ما با 400 500 زندگی میکردیم!

ولی خوب خداروشکر میکردم

تا اینکه تصمیم گرفتیم بچه دار شیم

ولی باز توو دلم شدید میترسیدم آخه با 400 تومن چجوری؟!

یه قرون هم پس انداز نداشتیم 

ولی خوب من باز استناد کردم به اون آیه ی قرآن که فرزندانتان را از ترس روزی نکشید ما آنها را روزی میدهیم

و الحمدالله من باردار شدم به لطف خدا....


این 9 ماه بارداری و با تموم هزینه هاش شکر خدا گذروندیم

دکتری که من میرفتم توو 2 تا بهترین بیمارستانای شخصی شهرمون بود که هزینه های بالایی هم برا سزارین میگفتن 

و من متعاقبا به خاطر هزینه و خوب مزایایی که زایمان طبیعی داشت زایمان طبیعی مد نظرم بود

با اینکه ته ته دلم واقعا میترسیدم

ولی خوب ی جورایی مجبور بود  بپذیرم چون سزارین هزینه داشت واسمون


آخرای هفته 37 بود که واسه ویزیت رفته بودم پیش دکتر

بعد معاینه گفتن درد نداری گفتم نه گف 3 سانت بازی چطور درد نداری!!

برو بستری شو

گفتم نههههه نمیشه کار بیمه مون 2 روز دیگه قرار بود درس شه

گف من نمیدونم فک نکنم بمونه تا 2 روز

اومدم خوونه این 2 روز شد یه هفته و نیم و من همچنان درد نداشتم

یه سر رفتم بیمارستان که ببینم وضعیت چجوریه

که ماما چشاش گرد شد گف خانوم شما 7 سانت بازی پس چرا داد نمیزنی؟!!!

گفتم خوب درد ندارم

گفتن باید بستری شی 

بستری کردن آمپول فشار زدن بهم از شب تا صب باز من دردی نداشتم

تا اینکه توو 8 سانت دکترم اومد کیسه آب زد و دردام شروع شد

وقتی 10 سانت شدم دکترم گف ببرین اتاق زایمان الان 10 دقیقه ای زایمان میکنه

ولی خوب متاسفانه 10 دقیقه شد 3 سااااعت 

و من دردام غیر قابل تصورررر بود!

غیر قابل تصور

که دکترم گف متاسفانه دهانه ی رحمت لبه داده نمیزاره بچه بیاد بیرون و باید عمل شی

یعنی شما فک کنین من با اون دردا باید فکرم پیش هزینه های اون بیمارستان هم میبود

چون صرفا هتلینگ اون بیمارستان شبی 1200 بود و من 2 روز بود اونجا بودم 

و حالا میگفتن باید عمل شم

منی که به امید 500 تومن هزینه زایمان طبیعی اومده بودم اونجا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792