بابا ترس نداره که خخخخخ
ما کردسنی هستیم غرب کشور نزدیک مرزیم...داشتیم تی وی نگا میکردیم اخبار کردستان عراق
که مجریه داش میلرزید گفت اینجا داره زلزله میاد ما هم تو شوک بودیم که یهو خونه ی ماهم مث گهوار شد داشت میلرزید همه فرار کردن بیرون
منم بابابزرگم گوشاش سنگینه داد داد میزدم باباجون پاشو زلـــــــــــزله میگفت چی میگی؟میگفت بابا جون توروقران پاشو الان میوفتم زیر آوار زلزله اومده
اونم نمیشنید وسط پذیرایی داشتم قر میداد پاشو گف چش سفید این کارا چیه جلو من؟ دیگه دستشو گرفتمو فرار کردیم
خیلی بدبود ولی از خنده داشتم میمردم مامانم اینا همه صدامون میکردن داد میزدن بیاین توروخدا بیاین پایین الان خونه رو سرون آوار میشه منم مجبور شدم بخاطر بابا بزرگم آروم برم بیرون خخخخ خیلی وحشتناک بود ولی هیچ وقت یادم نمیره هههه