خب
پدرش یه بار گفت نه تو سربازی نرفتی داری هنوز درس میخونی نمیخواد ازدواج کنی الان در صورتی که به قول خودش باباش ۶ ساله بهش میگه ازدواج کن !! من بهش گفتم اینا بهانست دلیل خانوادت چیز دیگریه !! باز رفت حرف زد این بار باباش گفت نه خیلی خانواده خوبین خیلی دختر خوبیه ولی ما تفاوت های فرهنگی داریم فردا روز ازدواج کنید خوشحال و خوشبخت نخواهید بود !!!! دوباره رفت حرف زد گفت اصلا همه عالم بگن یکی بده ولی من بگم خوبه میرم همونو میگیریم !!!!!!!!! ولی تا بیشتر از این دل نبستید تموم کنید ! انگار من ۵ روزه با طرف آشنا شدم نه ۵ سال !
چقدر شبیه ماجرای من بود 🥲مادرش که اومدن منو و خانوادم دیدم گفته بود باید استخاره بگیرم که بریم شهرشون رفت و آمد کنیم از این بهونه ها واقعا برمیخوره به ادم🥲
عزیزم میدونی طرف عرضه داره و میتونه راضی کنه فرصت بده اگه میخوان داستان درست کنن بعد این همه سال اخرش بگه راضی نشدن و بره جدا بشو سلامتت واجب تره
این مدتم که پدرش مخالفت میکرد
مادرش که پشت باباش بود رو حرف اون اصلا حرف نمیزد
خواهر خودش که به قول خودش روانشناسه بهش گفته بود آره میدونم سخته ۵ سال دوست بودید ولی هم واسه تو کیس بهتر هست هم اون پس کات کن !! انگار رابطه ما پوست پفکه همینجوری بندازی دور ! بقیه خواهر برادراشم نظرشون همینه
اصلا براشون مهم نیست رابطه ما چی میشه و ما همو دوست داریم
انگار اصلا از خداشونه رابطه ما بهم بخوره!!
خلاصه بعد یه ماه اومد به من گفت بریم پیش مشاور شاید مشاور مشکل ما رو حل کرد
ما هم رفتیم هم جلسات تکی داشتم هم دو نفره
تا مشاور گفت تو (پسره) خانوادتو باید بیاری مشاوره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
