2777
2789

بچه ها من حدود دوماه قبل به طریقی متوجه شدم شوهرم تو یکی از سایتای ناجور .. عضوه و کلی عکس و ویدیو از خودش گذاشته و کامنتای ناجور و ... اصلا نمیخوام باز کنم 

خلاصه بعد چندوقت زدم تو روش اونم پیچوند 

یکبار دیگه باز به روش اوردم گفت نمیره ولی رفته بود و درخواست ر ا ب ط ه کرده بود باز عکس گذاشته بود که اونجا دیگه زدم به سیم اخر چند روز دعوا و بحث و درگیری 

خلاصه زمانی که ازش ناامید شدم و گفتم درست نمیشه گفت میزارم کنار و نمیرم و این داستانا منم گفتم به درک دیگه برام مهم نیست گفت مهم باشه یا نباشه وجدان دارم و اینکار رو ادامه نمیدم 

بعد از اون چیزی اصلا ندیدم

چک میکنم انلاین شدنشو و عکسی چیزی هم نذاشته اکانتشو دی اکتیو کرده

اما همش احساس میکنم از یجای دیگه با شماره و اکانت دیگه ای داره کارشو ادامه میده و سرکارم گذاشته .. اعتمادم نابود شده. بنظر شما هم داره ادامه میده؟

تو گوشیش چیزی ندیدم 


اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

چی بگم؟من هم درگیرشم

من نمیتونم به حرفاش اعتماد کنم هرچند دیگه برام مهم نیست چیکارمیکنه

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

الان باخودم میگم به روش نمیاوردم بهتر بود 

چون محتاط تر شده

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

به حس ششمت اعتماد کنآدم خیانتکار عوض نمیشه فقط دفعه بعد حواسش بیشتر جمع میشه.صادقانه اگر جای تو بودم ...

دوسش دارم نمیتونم دو روز ازش دور باشم وگرنه همین فردا اقدام میکردم

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

چی بگم؟من هم درگیرشمبا این تفاوت که خیانت شوهر من به مجازی ختم نمیشه وجود خارجی هم داره و احتمال مید ...

شوهر من از طریق مجازی با زوج اشنا شده بود و برنامه داشتن 

...

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

دوسش دارم نمیتونم دو روز ازش دور باشم وگرنه همین فردا اقدام میکردم



دوسش داری؟ چطور میتونی آدمی که بهت خیانت میکنه و قصد رابطه برقرار کردن با بقیه رو داره دوست داشته باشی؟


و نور بر تاریکی پیروز است...💫

من نمیتونم به حرفاش اعتماد کنم هرچند دیگه برام مهم نیست چیکارمیکنه

تلفنی چت وقتی اینجا پیش منه

احتمال میدم تو شهر محل کارشه زنه اونجا رو نمیدونم در چه حده رابطه شون اما دو روز پیش از دهنش پرید که یکی از دوستاش تو اون شهری که کار میکنه یه کلید از باغشو داده به شوهرم قطعا تو همون باغ همدیگه رو هم میبینن و... 

چه سایتی؟

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
منظورت رابطه ۳ نفرس؟

اره 

یه عکس تو گوشیش دیدم از خودش و زنه مجبور شد اعتراف کنه 

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

چرا جدا نمیشید؟

نمیشه.دوتا بچه دارم اونا آسیب میبینن

بعدش هم نمیدونم شما چقدر تجربه ی زندگی مشترک داری ولی زندگی ای که بیست و چندسال زحمت پاش کشیدی نباید رها کنی و بذاری برای یه زن هرزه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز