بخاطر شرایط بارداریم از اول نتونستم غذا درست کنم اصلا بوی غذا بهم بخوره نمیتونم لب بزنم تا چند روز بالا میارم دیشب بابام اومده با همسرم حرف میزنه بعد همسرم گفت آره مامان پریز هارو شسته فردا میام وصل میکنم پذیرای هم طی بکشم فرش هارو با مبل هارو باز کنم اما نه کاراش بعد بابام برگشت میگه ترو خدا دست از سر اون بردارین اگه یکم دیگه کار کنه دیگه مرده ،امروز اومدیم صبح پیش مامانم که کاراش تموم کنیم خالم زنگ زده شنیدم به مامانم میگه انشاالله دخترش مثل خودش تنبل نباشه زرنگ میشه مادر تنبل بچش زرنگ میشه مامانم هیچی نگفت بعد برگشته میگم بچه بدنیا اومد دو ماهش شد برو مسافرت بذار اونام یکم مستقل بشن شما به من بگین معنی مستقل چیه ؟چهارشنبه دکتر بودم انتقباظ داشتم دکتر گفت نظرم اگه ریسک دستگاه رفتن داره یک هفته استراحت کن بدی ۳۷هفته دیگه تمومه برام دعا کنین هفته دیگه این موقعه در دام شدید بشه زایمان کنم راحت بشم از این همه حرف 😢😢
این خالم از بچگی به من گیر داده تنبل تنبل با دختر خاله دیگم همش مقایسه میکنه بخدا میرفتیم آشپزخونه ظرف بشوریم اون گوشی دستش میگرفت با پسرا حرف زدن من کار میکردم تا صدای پا میومد میپرید کارا رو از من میگرفت همش میگفت تن پرور باز و استادی این داره کار میکنه
خداروشکر این جام هروقت دردو دل داری هیچکس نیست
سلام عزیزم تا یک ماه پیش منم مثل شما تو عذاب بودم تاپیکام رو‌نگاه کنی متوجه میشی من بچم الان چهار ماهه دنیا اومده ومن تازه یک ماهه که از وجودش لذت میبرم
مواظب باشین شمام اینجوری نشین چون الان تو بارداری اذیت هستین بعد زایمان هم ممکنه خدایی نکرده افسردگی بگیرین
من تا قبل این افسردگی داشت خفم میکرد با اینکه بچمو‌خودم خواستم دنیا بیارم بعد از به دنیا اومدنش پشیمون شده بودم
اما الان خدارو صد هزار مرتبه شکر حالم خیلی خیلی بهتر شده
می‌دونی دلیلش چیه افسردگی بعد از زایمان
ولی من خود به خود خوب نشدم خیلی سعی کردم که خوب بشم با داروی گیاهی و...ولی نشد فقط و فقط با داروی روانپزشک به زندگی برگشتم الان از وجود دخترم لذت میبرم و از زندگیم راضیم
انشاالله شمام بتونی بزودی این حس خوب تجربه کنی و بفهمی این افکار همش از افسردگیه و وجود خارجی ندارد
