امسال میشه ۲ سال که ازدواج کردم خواهر شوهرم ۲ تا بچه پسر داره که شوهرش ۳ سال پیش فوت شده ،خیلی دوست داشت دوباره شوهر کنه ؟مادرشوهرمم تو کرونا فوت شد منم خیلی زیاد هواشو داشتم کمکم خیلی خرید عروسی میومد جهیزیمو با کمک اون چیدم راستش اونم داشت نقش ادم خوبی بازی میکرد که پدرم شاید براش خواستکار پیدا کنه،بعد یه مدت دید که بابام نتونست بیرون رفتیم باهم شماره گرفت جلو پسر ۹ سالش از یه پسر با پسره چت کرد اون یکی پسر بزرگش که ۱۹ سالش،فهمیده بود خواهر شوهرم انداخت کردن من شوهرمم گفت اشکال نداره دوباره چند وقت بعد دوست پسر گرفت داستانش طولانیه باز انداخت کردن من باز شوهرم هیچی بهش نگفت بهت این داستان ها رابطمو با خواهررشوهرم کمکردم اینم بگم به شدت تنبل از ۷ روز هفته ۶ روز خونه من بود صبحانه ناهار شام راستش خسته شده بودم دیگه خلاصه زده پدر شوهرم ۲ ماه پیش فوت شد اونم خواهررشوهرم باهام قیافه گرفت تو چهلم پدرشوهرم با من مثل کلفت برخورد میکرد همش سعی میکرد تیکه بهم بپرونه خودمم نمیدونم چرا واقعا جون این داستان دوست پسرانش برای پارسال بوده نه الان الانم دیدم که تو اینستا منو بلاک کرده پشت سرمم پیش همه میشینه بد میگه پیش بقیه خواهرا شوهرامم منو بده کرده موندم چه کنم به خدا
^===خوشبختی چون سرابی دور دست ..و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست که هرگز به پایان نمیرسد ===^
باه خودمم میدنم ۹۹٪ تقصیره شوهرم ولی اصلا منطق نداره شوهرم الانم بهش بگم میگه بحث پارسال پیش کشیدی دعوا درست کنی🥲🥲اصلا موندم چبکار کنم خواهرش انگار گلفتم من اینا رسم دارن ۵ روز اول عید میرن خونه پدر شوهرم همه من موندم با اینا چه کنم بگم نمیام شوهرم بیخیال نمیشه بگم میام همش میخواد دستوری باهام صحبت کنه