تا حالا شده کسی یه پیش‌بینی از آینده‌ت کنه و دقیقاً همون بشه

راستش هزارتا گرفتم هیچکس درست نگفت فقط کم بیش بودن چون ک اونایی ک جتی موکلم داشته باشن فقط درحدگذشته و حال متوجه میشن و اینده سرنوشت درحال تغییره 

اهوم ی نفری بود ی چیزایی بهم‌ گفت هنوز ک هنوز دعاش میکنم حیف ک شماره اش رو گم کردم 🥲

ن فقط خدا  آینده رو میدونه

نه کسی به من نگفته اما بعضی وقت ها خواب اینده رو میبینم و همون پیش میاد

آینده خیلی دور ن مثلا اتفاقی قرار بود رخ بده میگفتن و میشد 

ولی اینم بگم اینقدر سرکتاباش حقیقت داشت من میفهمیدم جن وارد خونمون شده چون فقط منو اذیت می‌کردند دیگ مامانم گفت این چیزارو بریز دور بخدا توکل کن منم بهش پیام دادم گفتم تورو خدا دعاهایی رو ک ازت گرفتم باطل کن نمیخام بخدا وقتی باطل کرد دیگ جنی حس نکردم 

اینده دور فقط خدا عالمه 

خودم نه ولی مامانم تو ۷سالگی با مادرش و اینا رفتن برا یه بنده خدایی که بختش بسته بوده دعا بگیرن خانمه دعانویسه مامان منو میبینه خوشش میاد ازش میگه تو هم بیا آینده تو ببینم ،بهش میگه تو بالای ۴۵سالگی یه اتفاق سخت برات میفته که جون سالم بدر میبری فقط باید صبر کنی، مامانم اینو یادش رفته بوده تا اینکه تو ۴۷سالگی کیسه صفراش سنگ تولید کرد و سر عمل لیزر فهمیدن با لیزر نمیتونن و جراحی کردن دکترش خیلی خوب بود اما اینبار نتونست درست عمل کنه ۵بار مامانم سر این صفرا عمل شد ۲سال تو بیمارستان بود وقتی خوب شد یه روز خالم بهش گفت دعا نویسه رو یادته این اتفاقو پیش بینی کرده بود؟مامانم تازه یادش افتاد واقعا عجیب بود برامون

من یه حاج اقایی واسه استخاره توی قم زنگ زدم .خوب اومد و من طبق اون تصمیم قطعی گرفتم ..ولی اونی نشد که گفت ..البته راضیم ولی گفت خیلی روزای خوب اتفاقات خوب از اینی که توشی بهتر میشه ..ولی همیشه انگارتو دوراهیم ..یوقتا واقعا نمیشه ..کاش خدا خودش دست به کاربشه واسه گرفتاریای هممون ..الهی آمین 

موقعی هایی ک میخابیدم از روم رد می‌شدند مثل سایه اون طوری خودم حس میکردم یعنی وقتی میخاستم بخوابم ترس داشتم از خاب دیونم کرده بودند