شوهر من اصلا بچه دوست نبود یعنی حتی به زور با بچه های خواهر و برادرش حرف میزد وقتی حامله بودم هم اصلا خوشحالی بروز نمیداد.و هیچ واکنشی نداشت کلی هم پسر دوست داشت .وقتی فهمید بچه دختره هم ناراحت شد.منم خیلی نا امید بودم همش میگفتم این طفلی از پدر خیر نمیبینه.
ولی از زمانی که دنیا اومد شوهرم یه آدم دیگه شد حتی خود فامیل شوهرم موندن که چه یهو تغییر داشت.
الان دخترم ۸ ماهشه . یعنی این از وقتی دنیا اومده همه دنیا یه ور این بچه هم یه ور .البته اینو بگم من واقعا از اینکه انقد بچه دوست شده خیلی خوشحالم
ولی گاهی خیلی حرصمو در میاره. وقتی دارو هاشو میدم و نمیخوره و گریه میکنه با من دعوا میکنه. دختر من خیلی بد غذاست میگه به زور بهش غذا نده حتی اگه ۲۴ ساعت هم چیزی نخوره. یه لحظه از خودش بچه رو جدا نمیکنه .شبا راضی نمیشه بذارمش رو تخت خودش باید بینمون بخوابه . کلا شاید ما ماهی سه بار باهم باشیم یا نه . اونم همش استرس اینو داره که بچه الان تنهاست گناه داره.منم که یه چی میگم تو که مادری این حرفا ازت بعیده.......
البته از بعد بچه خیلی زندگیمون شیرین تر شده و دعواهامون خیلی کم تر .یه جوریا بیشتر هوامو داره ولی خیلی رو بچه حساسه چیکار کنم