من عاشق این بودم عینکی باشم دقیقا نمیدونم چرا😁😁😁😁 چشم پزشک میومد تست بینایی سنجی میگرفت من عمدا اشتباه میگفتم بلکه عینک واسم بنویسه😂😂😂😂
من ارزو داشتم شب بخوابم صب بیدار بشم ببینم سیندرلا شدم😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣
هنوزم سیندرلا رو دوست دارم.
😐دلم مییخواست عینکی بشم همش عینک خواهرامو میزدم
یکی دیگه هم اینکه یه جاییم دسی پایی چیزیم بشکنه
من ف انتزیم این بود یه بسته پنجاه هزارتومانی داشته باشم هرچه قدر که ازش برمیدارم باز بیاد سرجاش😆😆😆
همینطور دوس داشتم کامل بی کس و کار باشمو به سختی روزگار بگذرونم و توسرما و گرما برای تهیه ی یه قرص نان مثل سگ جون بکنم
آرزوم بود ساعت برنارد رو داشتم بعد زمان رو می ایستاد میرفتم ساندویچی و سوپر مارکت بعدشم اسباب بازی فروشی
من همیشه دوس داشتم منو بدزدن و ببرن یکم شکنجم کنن بعد وسط شکنجه یه نگاه معنی دار و پر از درد بکنم به یکی از دزدا که خوشگله اونم عاشقم بشه و منو فراری بده باهم فرار کنیم ...😑😑😑😑😑
ساعت برنارد هم آرزوی همیشگیم بوده و هست...😅😅
من دوس داشتم با پسر داییم ازدواج کنم خخخ
من خیلی رویایی بودم تقریبا همه اینارم داشتم😅😅😅شهر شکلاتی و زندگی زیر زمینو داشتن ماشین شارژی بززززرگ و معروف بودن ازدواج با هومن😑😆
من تنها کاری که میکردم تو خونمون جورابامو بعد مدرسه خودم میشستم،بعد میرفتم تو نقش کزت یه ساعت طول میدادم بعد اینقد دلم میسوخت برا خودم بلند بلند تصورات ذهنیمو میگفتم،بعد میدیدم همه با چه ترحمی بم نگا میکنن😥😥😫😫
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
