يكي از زن دايي هاي من خيلي مهربونه من از خالم بيشتر دوستش دارم اخلاقش عاليه مثلا من بچه بودم ميرفتم خونشون هي بهم ميگفت نرو يكم ديگه بمون توأم مثل دخترام(٤تا دختر داره) بعد يا گاهي بهم زنگ ميزد مه دلم برات تنگ شده بيا خونمون يا يه خوراكي اي كه ميدونست من درست دارم وقتي ميخريد واسه دختراش واسه منم ميخريد از اونا قايم ميكرد من مه ميرفتم بهم ميداد يا واسم ميفرستاد
ولي اون يكيه رو خدا رحم كنه ديوونه ميكنه آدمو كلا نقطه مخالف اين يكيه خيلي تنبله همش دعوا ميندازه همش از خودش تعريف ميكنه از بقيه بد ميگه هي عيب هاي بقيه رو به روشون مياره😐تقريبا همه قطع رابطه ن باهاش اينم از خداشه كه مجبور نيست مهمون دعوت كنه