هر چند وقت میره خونه برادرشوهرم
اونا هم به مهمان خیلی احترام میزارن
رفته پیش برادرشوهرم و جاریم گفته اره تالار عروسی دخترم رو بد گرفته پسرتون و دیجی بد بود
پول شوهرمو بزور گرفتم که ماشین بخره
نصفش پول شوهرم و نصفش مامانم
گفتم به کسی نگو
رفته به برادرشوهرم گفته و تموم فامیلا رو گفته ماشین رو
از یه طرف میگه بیاید خونه من و ما هم میریم خونه بابام ولی اونجا منو به گریه میاره و هرچی غذای موندس برامون میاره
یه بارم داییم گفت چقدر میای خونه بابات .منم گفتم بابام خودش دعوت میکنه زیاد .بعد بابام گفت یه نون خور دیگه اضاف کرده(اون مدتی که زیاد بودم بخاطر کار شوهرم بود و خونه اوکی بشه)
از طرف دیگه اگه نرم خونشون که اونم بخاطر کار شوهرمه ک نمتونم بعضی وقت ها برم
پیش همه میگه شوهرش بده و نمیزاره بیاد
من راهم دوره
باید با این بابا چیکار کرد
یا من حساس ام اینکه دوست ندارم برم خونه برادرشوهرم و حرفای منو بهش بگه