2777
2789
عنوان

کلام کتاب📚

73 بازدید | 0 پست

می خواستم تنم که گرمایش را حس میکردم و ضربان نبضش را می شنیدم، از این دنیا دور شود، اما از طرف دیگر صداهای توی آپارتمان و صدای شربت فروش را 

می شنیدم که از بیرون، از دور دست می آمد،و ملتفت 

می شدم که نیمه شب توی این دنیا نشستن و کتاب خواندن و دراین لحظه بودن هم چیزهایی تحمل پذیرند.

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز