بعد از لو رفتن خیانتش قول داده بود جبران کنه، میگفت اشتباه کردم همه جوره جبران میکنم....
دو ماه خودشو گرفت، بعدش شد بداخلاق تر و بددهن تر از قبل.
عصبی و پرخاشگر.... انگار شیطون توی وجودش راه میرفت.
روزهای آخر هرچی تونست تحقیرم کرد و توهین و بی احترامی بیشتر از همیشه.
یه روز بین دعوا گفت فکر کردی چون یه اشتباهی کردم دیگه.........
وقاحت تا کجااااا
چندروز بعد، یه شب خودم دهان باز کردم بهش گفتم چقدر نفرت انگیزه و ازش بدم میاد، کلی توهین و بددهنی کرد و پاشد رفت بیرون از خونه. فکر میکرد وقتی برگرده میتونه بازم بددهنی کنه و با اون چهره شیطانیش داد بکشه سرم.
اما وقتی برگشت من دیگه نبودم، دم صبح رفته بودم.... زنی که ده سال خیلی چیزارو تحمل کرد و یکساعت قهر نرفت خونه باباش، اینبار رفته بود به قصد طلاق.
من دیگه برنگشتم و مراحل دادگاه داره به طلاق میرسه و خوشحالم که خدا نجاتم داد.
منکه راحت شدم از یه موجود شیطانی ولی امیدوارم تا همیشه بسوزه از پشیمونی که زنی که با همه چیزش میساخت و توی تمام ناخوشی ها وفادارانه و فداکارانه پاش موند و همه از خوبیش میگفتن رو با بی عقلی از دست داد.