وقتی از سر کار میاد خیلی خوش اخلاق و مهربونه .
بعد از اینکه باهم چای و میوه میخوریم میره گیتار کوفتیشو برمیداره یه سره میزنه و میخونه تا شام آماده بشه .
آرزو به دل موندم یه بار سریال ایرانی ببینه تا منم همینطور که شامو آماده کنم صداشو بشنوم
از صدای گیتار خسته شدم .
یه جورایی هم احساس گناه میکنم دوس داشتم از خونمون صدای قرآن بیاد .
کاملا هم خستگی نا پذیره ساعت ها میتونه بزنه و خسته نشه.
اوایل ازدواج خوشم میومد یه وقتایی هم همخونی میکردم ولی الان چیزی جز سردرد برام به جا نمیذاره.
دوستای خوبم راه حل نشونم بدین .ممنون😘