2777
2789
عنوان

کلام کتاب📚

60 بازدید | 0 پست

قهوه بعد از خواب حسابی سرحالم آورده بود. 

چشم هایم شده بود قد نعلبکی. توی اتوبوس،

 در سکوت عمیق صبحدم،فقط راننده بیدار بود و

 من که پشت سرش، روی صندلی سمت راست،

 نشسته بودم.
قرص نعنا توی دهنم بود، چشم هایم را به بیابان که مثل باقیمانده عمرم بی پایان به نظر میرسید و آسفالت صاف که از وسطش می گذشت، دوخته بودم و خط های بریده بریده وسط جاده را
می شمردم، با دقت به نور کامیون ها و اتوبوس هایی که هر از گاه می گذشتند نگاه میکردم و بی صبرانه منتظر دمیدن صبح بودم.



#زندگی_نو

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز