خانوما من تک دخترم یه مسئله ای خیلی اذیتم میکنه ازطرفی عذاب وجدان ولم نمیکنه

موضوع روانته اصلا شوخی بردار نیس

به مامانت بگو زنگ بزنه ۱۴۸۰؛ هم خالی میشه  هم مشاوره‌ی بهتری میگیره.

من تک دختر نیستم 

ولی دختر بزرگم

مامان منم همش درد و دل می‌کنه از بلا هایی ک خانواده بابام سرش آوردن

انرژی منفی بهم میاد 

بهش بگو مادر جان حرص الکی نخور پیر میشی 

میدونم حق باتوعه اما توجه نکن بهشون و اروم باش

شمام حرفاشو گوش بده بعدم بگو مامانم حرص نخور بی خیال... یه جاهایی ام بگو حق داری ولی چکار میشه کرد اخه 

یه جوری ارومش کن.. 

پس تنها نیستم 

واقعا من مامان بشم اینکارو با بچم نمیکنم

به داداشات بگو کمتر خانوم هاشونو بیارن خونه مامانتاز مامانت هم بخواه نره خونشون 

به داداشات بگو راجب کارهای خانوماشون چیزی به مادرت نگن 

شاید اینجوری یکم بهتر بشه

ولی در کل مامانتون دوست داره باشما درد و دل کنه 

واگرنه مادر من خیلی کم پیش میاد با من درد و دل کنه 

میریزه تو خودش

انرژی منفی ک منتقل میکنه چی 

میدونی مامان من روزی چندصدهزاربار خاطرات منفیشو برای ما میگ

بشین حضوری باهاش حرف بزن بگو رها کن بیخیال باش

غیبت کردن جز شستن گناه و اعصاب خردی هیچی برای ما نداره ببرش بیرون گردش باشگاه خرید سرگرم بشه 

منم تک دخترم فقط یه برادر دارم مامانم هرچی بشه به من میگه کسی اذیت کنه ناراحتش کنه فامیل دوست آشنا خانواده...منم خیلی غصه میخورم طبیعتا

اوایل دوست نداشتم بگه اما حالا خودم یه سری مسائل برام پیش اومده درکش میکنم و میفهمم اگه به من بگه آروم میشه و سعی میکنم گوش بدم راضیم من ناراحت بشم اما اون نه

و خواخر شوهرمن....

هر چقد بی اهمیتی میکنم باز...

خب همه مامانا همینن... چکارکنن دخترو محرم اسرار میدونن.. مامان منم همینه ولی من باهمون جملاتی که گفتم ارومش میکنم دیگه چکار کنم بگم زنگ نزن من خودم منبع درد و بدبختی ام

با نی نی سایت آشناش کن 

من قبلا هر چی میشد و واسه مادرمو خواهرم میگفتم دست خودم نبود به تایید و دلداریشون نیاز داشتم ولی کم کم حس کردم خوب نیس آدم همه چیشو بگه و عواقب خوبی نداره و از وقتی با اینجا آشنا شدم خیلی خودمو خالی میکنم و میفهمم که تنها نیستم و خیلیا مشکل منو دارن