مامانم برای شام پلو مرغ میخواست درست کنم گفتم یکم بیشتر درست کن من میخوام فردا روزه بگیرم برای سحری بمونه
خلاصه یکم موند
بعد بابام و خواهرم یه اخلاقی دارن که دو سه بار شام میخورن
بعد الان دیدم بابام قابلمه رو گذاشته گوشت و آبگوشت و همه رو هم قاطی کرده
گفتم چرا اینجوری کردی یکم میزاشتی برای من
بعد گفت نمی خورم
منم گفتم چه بخوری چه نخوری من دیگه اینو نمی خورم بدم میاد قاطیش کردی
برای خودم دوباره درست میکنم
حتی براش بردم گفت نمی خوام
منم دوباره برنج درست کردم
بابام هم آدمی نبود که همش رو بخوره ولی تیکه تیکه غذا میخوره ۴ قاشق رو میخورد بقیهش رو دست خورده میکنه
خوب بکش تو یه بشقاب جدا
همیشه تو قابلمه غذا می خوره
دست پخت خودم هم بده الان نصف پیمانه برنج گذاشتم خوب هم در نمیاد