حالا امروز حدودا چندین خانواده باهم برده بودمشون سمت چیتگر
منم چون باید میرفتم چیزی رو همکارم تحویل میدادم با همسرم رفتم
وقتی با دوستامون رسیدیم پیش خانواده هامون دقیقا جلوی همسرم پدر پسره گفتم چه عجب اومدی عروس
یعنی چهره ی همسرم دیدنی بود
الانم از دستم ناراحته که تو که میدونستی چرا زودتر نگفتی که از اول همراهت باشم یا کلا نمیرفتیم
مشکل اینه امشب خونه ی ما میمونن همسرم گیر داده شب باید بیای خونه ی ما بمونی
زشته اخه روم نمیشه الان که اینا اومدن من ول کنم برم