الان ۷ ماهه
یه روز خوش ندیدم
همسرم امد گفت بیاطلاق توافقی بگیریم
راضی نبودم مجبورم کرد با تهدید با رفتن روی اعصابم
که اگر این توافق روقبول نکنی کاری میکنم خودت بری بگی مهرم حلال جونم آزاد
من احمق یه خونه که ۳ دنگ به نام من بود و ۳ دنگ به نام اون گرفتم و مهریم روابرا کردم
فرداش رفت درخواست طلاق داد
و کاراش رو کرد
۲ماه بعد اتفاقی فهمیدم با فروشنده مغازش ارتباط داشته
و همه این داستانها به خاطراون بوده
یه دختر ۴ساله داریم
رفتم پیش قاضی گفتم طلاق نمیخوام
گفت چون مهریت ابرا شده و حق طلاق بامرده رای طلاق صادر شد
کاری نبود نکرده باشم
من زندگیم رو دوست داشتم
ولی شوهرم نخواست برگرده
وتا آخرش رفت
الان شنبه نوبت محضرگرفته برای طلاق
از دیروزکه زنگ زدن حالم داغون
مثل مرده متحرک شدم.
میشه معجزه بشه طلاق نده
من میمیرم
بعداز۱۰سال زندگی باورم نمیشه
دیروزم تایپیک زدم
صحبتهای و راهکارای بعضی از دوستان واقع حالم رو مقداری خوب کر