سه ماه بعد زایمان با وجود افسردگی شدید درگیر بیماری شوهرم شدم و و دو هفته هم هست عمل روده هم شده دوباره این یک سال تک و تنها بچه بزرگ کردم تو شهر غریب خیلی خیلی عذاب کشیدم
الان خیلی عصبیم خیلی سر بچم داد میزنم خیلییی
اونم عصبی کردم اونم همش داد میزنه و همه چیزو میزنه
یعنی بعدا درست میشه؟
نگین از اول باید فکرشو میکردی اونموقع که من اقدام به بارداری کردم خوشبخت ترین زن دنیا بودم
خیلی خودمو میزنم خیلییی خودزنی میکنم
اگه کسی رو داشتم تا الان هزار بار خودمو کشته بودم
از قدیم گفتن یک نفر توی خونه بیمار باشه کل اهل منزل بیمارن شوهر متم مریض حال تو درک میکنم
قابل توجه کسایی که فقط تا نوک دماغشونو میبینن. زندگی غیر قابل پیش بینیه . صرفا چون الان شرایطتون خوبه بچه هاتون رو عذاب ندید.
شما هم سعی بکن با مشاور کودک پیش بری.
من هیچوقت نوک دماغمو ندیدم.....میگم خیلی خوش بخت بودم ولی غم بی پدر مادری و یتیمی بگیر تا آزار اذیت جنسی سرپرستم کشیدم
تازه ازدواج کرده بودم گفتم یه نفس میکشم بچه دارم بشم دیگه از تنهایی در میام.....
ولی الان از صبح تا شب چشمم اشک و خون
مطمئن باش هیچی به یک روال نمیمونه فقط کنار همسرت باشه باهاش بحث نکن سعی کن خونه رو آروم نگه داری لون چند ماه تو بستر بیماری بود و بدون هیچ فعالیت خاصی طبیعه افسردگی الانش ولی باید کنترل بشه حتما با دکتر مشورت کن بابت افسردگیش
و در نهایت تویی که از پس این زندگی پر چالش همیشه برامدی و بازم خواهی تونست از پسش بربیای
روزای الانت به نسبت بهتر از روزایی که درگیر بیمارستان پیوند بودی قطعا
بهتر میشه اوضاع فقط صبوری کن به خودت حوصله بده نشین فکر و قصه بخوری
درگیر بچه ات شو
