بچه ها و خواهر شوهر عوضیم که چند روز خونم تلپ بودن هرکاری بلد بودن کردن که من حرص بخورم....
پسرش رفت چرم دسته مبلمو با دندون جویید و پاره کرد قشنگ جوری که احساس میکردی موش جویده.
دخترش با توپ زد لامپ خونمونو اورد پایین.
موقع غذا با غذا میدویدن اینورو اونور دست های روغنی شونو به همه جا میمالیدن و خونه رو به گوه میکشیدن بعد هر وعده من باید خونه زندگی تمیز میکردم🥲
شب ادراریم داشتن من تشکچه دادم بندازه زیرشون شب جمع کردن انداختن کنار شاشیدن رو رخت خوابام بعد چون من خواب بودم خواهر شوهرم قشنگ تا کرده بود گذاشته بود تو جا رخت خوابیم نمیدونم چه فکری پیش خودش کرده بود. درو که باز میکردی قشنگ بوی شاش میزد تو صورتت.
بعد رفتنی هم پسرش اسباب بازی پسرمو شکوند بعد گفت چرا این داشته باشه من نداشته باشم😐😑