سلام عزیزان یه سوال دارم
من نزدیک سه ساله عروسی کردم
دوسالم قبل اون عقد
یعنی حدود ۴ ۵ سالی هست ازدواج کردم
۶ ماهه اول بعد عروسی هر شب شوهرمو میبوسیدم قبل خواب تا اینکه یه بار گفتم بزار نبوسم ببینم اون میاد طرفم از اون روز شوهرم میره تو رخت خواب خودش و روسرشو میکشه میخوابه
الان از روز عقد شوهرم هر روز وارد خونه میشد میرفتم استقبالش دم در و میبوسیدمش . یعنی میگم هر روز فکر نکنید یک روز این کارو ممکنه نکنم .
متاسفانه از حاملگی اولم دچار افسردگی بعد زایمان شدم و باتوجه به مشکلاتی که شوهرم به وجود اورد و نذاشت دارو بخورم ادامه پیدا کرد. در حال حاضر دکترا میگفتن بچه دار نمیشی منم مراقبت نکردم چون همشون گفتن اولی هم معجزع بوده و جلوی حاملگیمو نگرفتم و بچه دار شدم . و دوباره این افسردگی به صورت خیلی بدتر برگشته . این دو سه هفته شوهرم میومد داخل چون ناراحت بودم نرفتم دم در . و جالب اینه شوهرم هم نیمد سمتم خودش. حتی یکبار بیاد بگه چرا دم در نمیای مثل این ۴ سال یا من میام داخل خونه اون بیاد منو ببوسه
شاید من لوسم احتمالا هم همینه ولی در حدیم که احساس میکنم توان ادامه زندگی باهاشو ندارم
موردای خیلی زیادی بوده کلی این دو مورد احساس میکنم بهم ثابت شده زندگیم الکیه