من یه خواهر دارم بزرگتر از من دخالت زیاد میکنه هم خودش هم شوهر و دختراش تو کارام هر خواستگاری برام میاد سریع با بچه هاش که کمی از خودم کوچکترن پا میشه میاد هنوز جواب طرف ندادم کلافه ام میکنه با زنگ زدن و سؤال پرسیدن سر اولین خواستگارم که رفتیم برای عقد حلقه بخریم گفت تو طلا فروشی نگی خواهرمی چون شوهرش پولدار بود و مشتری خودشون بودن خانوادگی و خواستگار من وضع مالی خوبی نداشت اونجا خیلی دلم شکست خلاصه بهم خورد سر دومی خودش و شوهرش به خواستگارم گفتند باید خونه به نامش کنی در صورتی که وضع مالی دامادمون خوبه و هیچی به نام خواهرم نیست اونم بهم خورد حالا یه خواستگار دیگه که پیدا شده طرف یه عیب ظاهری داره بهم میگه طرف اگه این عیب نداشت خیلی وقت پیش زن خوشکل و کم سن میگرفت من کمی سنم بالاس
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
به دل خودت رجوع کن. میتونی عیب ظاهریشو قبول کنیاگر میخوای این ازدواجو جلوشون بایست بگو.به خودم مربوط ...
نه من قبول کردم میخوام جواب مثبت بدم ولی هر سری در موردش میگه حرصم ميگيره میره همه چیو به خانواده شوهر و زن داداشم میگه که در حال طلاقن با برادرم دشمن خونی انگار با ما
خودش چون تو عقد و اوایل ازدواجش خیلی ساکت و مظلوم بود و وضع مالیشون زیاد خوب نبود میخواست سر من و شوهرم عقده گشایی کنه مثلا عقد بودم تحریکم کرد به شوهرم بگم روز زن برام طلا بگیر درحالی که شوهرم خیلی شرایط سختی داشت منم بی تجربه سر این موضوع با شوهرم بحثم شد و قهر کردیم همون موقع فهمیدم برای هیچی نباید دخالت کنه شایدم صلاحم رو میخواست ولی در کل نظرای الکی زیاد میداد منم گوش نمیکردم میخواست دخالت کنه نمیزاشتم بهش برمیخورد برام مهم نبود تا کم کم حساب کار اومد دستش الان اینقدر برام خوشحاله و بهم افتخار میکنه و حتی زندگیم آرزوشه