یه خانمی را ديدم شوهرش فوت کرده بود تنهایی ساخت وساز می کرد باوضع مالی ضعیف حتی سرایدار یه جایی بوده الان ۴ طبقه ساخته بود خیلی خانم موجه ودرستی هم بود
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
پولدار دیدم که پول رو پول میزارن پیشرفت میکنن بچه هامون به عرش میرسن ،ضعیف تو این زمونه ندیدم پیشرفت کنه ،ضعیف هر روز ضعیفتر بدبخت تر میشه له میشه زیر بار فشار اقتصادی