شوهرم دوماهه با دوستش کافه زده
هر جمعه خواهرشوهرم میره اونجا و شوهرم خیلی خوشحال میشه
من از صبح تا الان رفتم کار خدماتی و خسته هم بودم ،۳ساعتی
گوشی شوهرم خاموش بود و اولش هم جواب نمیداد ،گفتم برم پیشش .رفتم ولی اول با داد صحبت کرد که چرا اومدی و خوشحال نشد
بعد گفت گوشیتو بده زنگ بزنم مامانم و بابام و خواهرم .با همشون صحبت کرد بعد گفت خوشحال شدم که اومدی و یه قهوه و شکلات بخور و گوشیتو بده به من اخه خانوادم نگران میشن
(گوشیشو جاگذاشته بود خونه)
گفتم چیزی نمیخورم ممنون و سریع سوار ماشین شدم و اومدم خونه