سلام بچه ها
بعد عمری یه خواستگار پیدا شد
با گل شیرینی اومدن ۴ بار هم اومدن
منم دیگه بهش دل بستم
میگفهر چی اول زندگی خریدم به نامت میکنم
تعهد محضری میدم خوشبختت کنم خاک پدرش قسم میخورد خوشبختت میکنم ومیگفت یه نگاه ب دختر یا زن مردم نکردم
و.......
هر چی میگفتی قبول میکرد التماس مادرم میکرد
و...
ولی پدرم نزاشت واون ردش کرد فک کرده اون عروسه
الان روحیم بده
کاش میمردم