احتیاج به کمک دارم
واقعا حالم بده
همونیم که ۱۶ سالشه باباش تعرض میکرد بهش و دنبال راه نجات بودم
یه مدت پیش بابام طلب حلالیت کرد و خیلی مهربون تر شد
منم فکر کردم همه چیز تموم شده
دقیقا توی همین هفته دوشنبه شباش(فرداش میشه سه شنبه) داداش کوچیکه ام به شوخی گفت من شبا خروپف میکنم، با خودم گفتم یه بار گوشیو بزارم کل شب صدا ضبط کنه ببینم راست میگه یا نه، منم گذاشتمش و صبح فرصت نشد گوش اش بدم چون باید میرفتم مدرسه فقط وسطاشو گوش دادم که انگار دیشب صدای بارون میومد
وقتی تو ماشین نشستم به بابام گفتم دیشب بارون زد، گفت خودم میدونم تگرگ بود، گفتم از کجا میدونی، گفت بیدار بودم
بعد از مدرسه یه اتفاقایی میفته یکی از فامیلامون که باهام توی یه مدرسه اس مجبور میشه بیاد خونمون، منم توی ماشین داشتم این کارمو واسش تعریف میکردم که گوشیو گذاشتم رو ضبط، بابام یه چشم غره بهم رفت و با یه خنده کوتاه گفت خیلی بیتربیتی صدای تقی پوقی چیزی نیفتاده بود؟(منم فکر کردم منظورش خودش و مامانمه ک .....اره همون،) اصلااا از بابام انتظار نداشتم درمورد این یهویی بگه خندمم گرفته بود به زور جلوی خودمو گرفتم گفتم نه چرا تق و پوق بیفته
الان گوشش دادم، حدود یک ساعت بعد از خوابیدنم صدای سرفه کردن از توی پذیرایی میاد، بعدش صدای پای سنگین که مطمئن بودم بابامه، یکم که جلوتر رفت یه صدای پایی نزدیک اتاقم شد و از اونجایی که گوشیمو همیشه میذارم کنار گوشم بعد از چند ثانیه صدای نفسای سنگین رو شنیدم