هنوزم قلبم تند میزنه
داشتم از بیرون برمیگشتم یکی همش دنبالم راه میومد خیلی ترسیدم
برگشت گفت من ازت خوشم اومده شماره بده گفتم من ازت خوشم نمیاد گفت خب من که خوشم میاد گفتم لطفا مزاحم نشو گفت من مزاحم نیستم مراحمم
داشتم میرفتم بازم اومد دنبالم من وایسادم سر جام اونم گفت چیشد که ؟ برو خونتون
ترسیدم خونه رو یاد بگیره(خونم نزدیکه) چند بار دور خودم چرخیدم هرچی به مامانم زنگ زدم جواب نداد بابام جواب نداد
وسط خیابون زدم زیر گریه هنوز نرفته بود زنگ زدم به پدر بزرگم اونم گفت الان میام من نیم ساعت قدم زدم تا اومد دنبالم سوار شدم رفتیم خونه ی اونا
ولی خیلی میترسم هنوز😭😭