متاسفانه زود قضاوت کردم...امروز تولدم بود و تا ساعت ۸غروب منتظر شدم که همسرم بهم تبریک بگه نگفت و منم اینجا تاپیک زدم که ناراحتم و فلان.حتی تو دلم گریه هم کردم...نیم ساعت بعدش باهمون حال بدش که سرمای بدی خورده پاشد گفت یه لحظه برم دارو بگیرم بیام...نیم ساعت بعد با یه کیک و دوتا کادوی توپ برگشت خونه🥰از دیدن کادوها متعجب شدم چون خریدش کار نیم ساعت نبود که گفت خریده بودم داده بودم دست همسایه بالایی(اون همسایه مون همکار همسرم هست).خلاصه اینکه اینجوری سوپرایز شدم