اینو مینویسم که اینجا بمونه
که یادم نره نیم ساعت قبل تنهایی زجه زدم مویه کردم کمک خواستم
یادم نره هیچ کس جز خودمو ندارم
ته دهنم یه مزه گس میده
مزه غم و سختی هایی که تمام این سالها تنها به دوش کشیدم و تظاهر کردم همه چیز سر جاشه و هیچ غمی نمیتونه از پا درم بیاره
دست و پام به خاطر ضعف ناشی از گریه هام یخ زده و به سختی تونستم خودمو هل بدم تو آشپزخونه که یه لیوان آب بخورم بلکه هق هقم قطع بشه
اینا رو نمینویسم که شما دلتون برام بسوزه . هیچ وقت دنبال ترحم نبودم و نیستم
فقط خستم از اینکه نتونم داد بزنم
خستم از اینکه بعد چند ماه به زور بغضم ترکید و یادم رفته بود گریه کردن چه شکلیه
خدایا به عدالتت شک میکنم اگه بازم ته این روزای سختم تلخی باشه و تلخی و تلخی ...