خانما شما موقع سلام کردن، به، شوهر خواهرتون دست میدین؟!
در هیایوی زندگی دریافتم؛ چه بسیار دویدن ها، که فقط پاهایم را از من گرفت، در حالی که گویی ایستاده بودم، چه بسیار غصه ها، که فقط سپیدی موهایم شد، در حالی که قصه ای کودکانه ای بیش نبود. دریافتم کسی اگر بخواهد، «میشود» و اگر نخواهد « نمیشود»
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
توی فرهنگ خانوادگی ما عادی هست چه داماد چه پسرخاله/ پسردایی/پسرعمو یا پسرعمه یا حتی عیاد روبوسی.
ولی بشخصه نه دست نمیدم.
ازونجایی که درمورد هر موضوعی نظر نمیدم ؛ پس اگه نظرمو یه جا گفتم که مخالفش بودی لطفا ریپلای نکن نمیخوام متقاعدم کنی،چون نظرم طبق تجربه خودمه😊••••••• امروز دوم شهریور۱۴۰۲با خودم عهد میبیندم که بجز راهنمایی و مشاوره در حد درک و فهم خودم از موضوع بحث؛ در هیچ تاپیکی پست نگذارم و البته بجز موارد فان ؛؛ و هیچوقت در تاپیک های تعریف از خانواده اعم از پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر و فرزند شرکت نکنم ،چون هروقت شرکت کردم بعدش کلی انرژی منفی روانه زندگی خودم و اون افراد شد!!! •••••••••روابط دوستانه یا عاشقانه تو باید عامل کاهش استرست باشن نه بیشتر شدنش،باید منبعی برای آروم شدن تو، پیشرفت خوشحالی و آسون تر شدن مسیر زندگیت باشن، اونا باید باشن تا از زندگیت لذت بیشتری ببری و حالت خوب باشه کنارشون نه برعکسش،زندگی خودش به اندازه کافی سخت هست•••••••••
من خودم به اقایونم دست نمیدنم چه برسه به خانما ولی یدر شرایط هست تو مهمونی طرف یه متر دستشو میکشه جلو همه هم نگات میکنن چیزیم بگی کل مهمونی میترکه دیگه مجبوری این شرایط برا یه خانم و شوهر خواهرش هم ممکنه صدق کنه
من اوایل دست نمی دادیم. ولی تازگی ها خودشون اول دست میدن و خب من رد نمیکنم . ولی هیچ موقع خودم اول دستمو دراز نمیکنم
در هیایوی زندگی دریافتم؛ چه بسیار دویدن ها، که فقط پاهایم را از من گرفت، در حالی که گویی ایستاده بودم، چه بسیار غصه ها، که فقط سپیدی موهایم شد، در حالی که قصه ای کودکانه ای بیش نبود. دریافتم کسی اگر بخواهد، «میشود» و اگر نخواهد « نمیشود»
در هیایوی زندگی دریافتم؛ چه بسیار دویدن ها، که فقط پاهایم را از من گرفت، در حالی که گویی ایستاده بودم، چه بسیار غصه ها، که فقط سپیدی موهایم شد، در حالی که قصه ای کودکانه ای بیش نبود. دریافتم کسی اگر بخواهد، «میشود» و اگر نخواهد « نمیشود»