من خودم یه خواهر کوچیک تر دارم خیلی بهش محبت کردم خیلی سعی کردم خودم رو بهش نزدیک کنم ولی اون هی از من دور میشه و باهام به شدت بداخلاقه
بعد الان ما اومدیم مهمونی و شب موندیم دخترشون کلاس سومه ۹سالشه دیشب گفت من دوست دارم پیش تو بخوابم و خلاصه شب اومد کنار من خوابید
فرداش که از مدرسه برگشت داشتم تو اتاقش لباس عوض میکردم تنها بودیم گفت میدونی چرا دیشب اومدم پیشت خوابیدم گفتم چرا ؟
گفت تو چون شبیه خواهر منی
از مادر یه خواهر بزرگ تر داره که اون پیش پدرش مونده
و پدرش قبول نمی کنه بیاد پیش اینا
گفتم همو میبینین خوب بهش زنگ بزن
گفت سه ساله نمیبینمش دلم براش تنگ شده
بغلش کردم گفتم ناراحت نباش مامانت دوباره بچه میاره خواهر دار میشی ولی از ته دل دلم هم براش سوخت
چقدر این بچه دلتنگه