پارسال آخر شب بود داشتم تلوزیون نگاه میکردم که یه موی بلندی انداخت رو بازوم و رفتم پرسیدم گفتن می خواد باهات ارتتباط برقرار کنه. .. خیلی میترسیدم از اون خونه بلند شدیم تو خونه جدید هم دنبالم اومده و باز مو دیدم مثل همون... شدید میترسم ولی شب که میشه همش اطرافم می چرخه حسش میکنم ولی خیلی دوسش دارم و هر روزی که تو دلم باهاش حرف میزنم اظهار علاقه میکنم شب میاد یه جوری حضورشو اعلام میکنه مثلا شب اولی محکم زد به کمرم و میگفت بیدار شو و من به شدت میترسیدم و روز که میشه کمتر میترسم و باهاش تو دلم میگم چرا ایقد محکم زدی و تو که منو دوست داری نیاید اذبتم کنی اینبار میاد خیلی اروم با انگشتش بیدارم میکنه. ... بخدا دلم نمیاد فراریش بدم ولی اونقد شب میترسم که مریض شدم حالم بده و ولی دوستش دارم. ... چه کنم... واقعا موندم. .. شوهر دارم و یه دختر کلاس اولی