راضی نیستم مجرد ها نظر بدن. فقط متأهلا که سابقه چندسال زندگی دارن
یکی از اقوام اومده خواستگاریم که کاملا میشناسمش.
بدی هاش اینکه اون شدیداً منو دوست داره و خیلی منو ایده آل میدونه ولی من خیلی تمایلی ندارم و بی حسم صرفاً به خاطر ویژگی های دیگه ش راه بدم.
یه چیزی که خیلی رومخمه اینه که
پسره خیلیی برون گرا و پر حرف و البته خیلی ساااااااااده هست و ازین هایی که احتمالا راحت گول میخورن و تو فامیل هم خیلی باهاش شوخی میکنن و دست میندازنش ولی خوش قلبه به دل نمیگیره. و بارها هم شده گریه ش رو دیدم.
من باعث میشه کلا با رفتارهاش این حس که ازش اصلا حس مردونگی و تکیه گاه بودن و آدمی که بتونم بهش تکیه کنم نمیگیرم. و هی حس میکنم بچه ست و رفتار هاش خیلی بزرگونه نیست عوضش خیلی پایه و شاده و خیلی خیلی زن دوسته.خانواده ش هم کاملاً کاملا اوکی و از لحاظ اخلاقی عالی هستن و تو خانواده ی خوبی هم بزرگ شده. از لحاظ شغلی هم شرایطش خوبه و جنم کار کردن هم داره.
الان بزرگترین مشکلم اینه که حالت حرف زدنش و صداش خیلی مردونه نیست و رفتارهاش اینطوریه که یکم سبک بازیه و مهربونه و تو فامیل شده دست بندازنش و اینطوری خیلی باابهت نیست. انگار همیشه از سنش پایین تره که من آیا میتونم تحمل کنم و اینکه با اینکه فامیل بودیم و همیشه جلو چشمم، چندان علاقه ای ندارم.
چیکار کنم و چیو ترجیح بدم؟ از زندگی متأهلی بگید که چیا مهم میشه؟ رد کنم یا راه بدم خیلی هم نمیتونم حرف بزنم چون تو فامیل حرف در میاد
یه وقتایی میگم قطعا جوابم منفی هست ولی وقتی نی نی سایت و جاهای مختلف رو میخونم که از قوم شوهر و مادر شوهر و خساست و گنداخلاقی و بداخلاقی و بددهنی و خیانت شوهرشون میگن واقعا میترسم و میمونم که کدوم ملاک مهم تره.