۴۰ ساله شدم
بچه دارم
ازدواج کردم
بهترین دانشگاه درس خوندم
هیچ وقت هیچی ازشون نخواستم ولی از صبح تا شب دارن ازم ایراد میگیرن
چقدر بی تفاوت باشم؟ چقدر اهمیت ندم؟
تازه دارم میفهمم همه ترسا و اضطرابام از همین حرفاشون بوده
از رانندگی میترسم از کنفرانس دادن میترسم از خیلی چیزا
یه مثال از حرفاشون : من ۱۵ ساله ورزش میکنم ، خودم هیکلمو دوست دارم تو باشگاه قدرت بدنیم از همه بالاتره ، دوستام همه ازم تعریف میکنن بعد از دیروز همش میگن چرا تو هیکلت مثل فلانی نیست؟ اون دو ساله باشگاه میره قشنگ فرم گرفته
میگم دلم میخواد اینجوری باشم ، باز صدبار گفتن این حرفو