دوستان حدود ۷ ماهه پدرم به رحمت خدا رفتن
از نظر مالی یا رفتاری نیاز نداریم، مادرم شیر زنن خدا رو شکر
مالی هم اوکی و خوبیم
منتهی برادرام از مادرم حمایت عاطفی ندارن
نمیگم بدی میکنن، نه. ولی مثل قبل فوت پدرم رفتار میکنن، متوجه نیستن که شرایط عوض شده
کارهایی هست که قبلا پدر و مادرم با هم انجام میدادن، الان که بابا نیستن خب مادرم نمیتونه به تنهایی انجام بده
نیاز به حضور یه مرد هست
مثلا نصاب پرده که میاد، یا کارهای بازسازی و غیره
برادرام مجردن و من متاهل و شاغل، با این حال وقتی میبنم مامان تنها موندن ناچارم خودم رو برسونم بهشون
ولی من واقعا خسته شدم
حتی بهشون گفتم که بابا شما به عنوان پسر خونه وقتی از منافع زندگی در آغوش گرم مادر و نداشتن هزاران هزینه معافید خب در کنارش باید مسئولیتهایی رو بگیرید، ولی عین خیالشون نیست
من کم آوردم
تقریبا تمام آخر هفته هام داره به رسیدگی به انور معوقه منزل پدری میگذره
خودمم بعد سوگ مریض شدم و جون تو تنم نیست
چه کنم؟ اگه بدونم برادرام بعد مدتی درک میکنن ک کاراشون از سوگه خب تحمل میکنم، ولی تصور اینکه بار نبود بابا جان بیافته به شونههای من و مادرم خیلی غمانگیزه
شاید فقط خواستم دردودل کرده باشم
شایدم دنبال راهی برای اصلاح شرایطم
به هر حال اگه چیزی به ذهنتون میرسه پیشنهاد بدید