2777
2789
عنوان

هیچوقت فکرشو نمیکردم اینجوری بشه

113 بازدید | 18 پست

شوهرم. با دختر عموش قبلا دوست بودن اصلا برام مهم نبود ولی دیروز که حواله ماشین در اومد برای من برای اونم طرح مادرانه در اومد که بازم گفتم اشکال چون شوهرم برای. اونم ثبت نام کرده بعد دشیب شوهرش زنگ زد. گفت خانوم منم ببرید و کاراشو انجام بدید کارم همون ساعت ۱۰ تموم شد بعد دوستام بودن ولی کارا دختر عموش فک کردم زود تموم میشه فک کنم بعد پیاده شدن من همون بانک میرسونه ولی اینجوری نبوده

در واقع بعد مت تا ساعت ناهار که شوهرم زنگ میزنه میگه ناهار میخوری من فک کردم خودش تنهاست بعد گفتم با دوستام میخورم نگو آقا یه پیتزا دونفره برداشتن تو ماشین خوردن بعد میگه بعد جالب اینجاست تا الان یه سال باهام پیتزا نخوردیم چون آقا دوست نداره میگم چرا پیتزا خوردید میگه چون دختر عموم گفت و فقط نبود پس میگم همون ساندویچ می‌خورید  میگم بهش تو که پیتزا بیرونی دوست نداشتی چرا خوردی میگه نتوستم نع بگم خودش میگه بهم تو به من اعتماد نداری بهش اعتماد دارم ولی میترسممم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شوهرشم چوپان این‌است ولی من خودمم معلمم همسرم میگه تو داری حسودی میکنی غیر منطقی فک میکنی وگرنه همیشه سعی می‌کردم مثبت فک کنم حتی همین حواله ماشین گفتم ۹۰ تومن بزاریم ماشین عوض کنیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز