جمعه هفته پیش رفتم بیرون باهاش بعد گوشیش کنارم بود داشتیم حرف میزدیم کسی مدام هی زنگ میزد ک اسمش m♥️ ...
طرف هی زنگ زد میگفتم بردار میگف فامیله و فلانه و اینا بعد ۱۰ دقیقه از طرف همین براش پیام اومد سریع گوشیشو برداشت منم دعوا گرفتم باید بدی دستم بخونم و اونم هی مقاومت میکرد دعوامون شد من شروع کردمب گریه کردن گفت زنداییمه اومده میگ من عاشقت شدم هی زنگ میزنه پیام میده منم گفتم باید پیام بخونم گفت خوندی باید حرف رفتن و جدا شدن نزنی و اروم باشی گفتم باشه پیامو خوندم نوشته بود عشقم نیم ساعت دیگه میام
ابولی اصلا برا ازدواج بهش فک نکن فقط برا دوستی کنار خودت داشته باشش تا ادم زندگیت بیاد رهاشم کنی ممکنه جایگزین کنی و دوباره ضربه بخوری همین گاو کنار خودت داشته باش توام مث ی ابزار ب اون نگاه کنه لذت ببر از زندگی
با مادرشوهرم دعوا کردیم هر وقت ما میایم شهر خودمون دو روز استراحت کنیم ی جنگ و ستیزی با مادرشوهرم داریم زنیکه عقده ای بهش میگم چته اینحوری ب من نگاه میکنی مگه مالتو بردم سر همین بحثمون شد