2777
2789

تانزلر در سال 1877 در شهر "درسدن" در آلمان متولد شد. وی در دهه 1910 به استرالیا رفت تا به مطالعه الگوهای آب و هوایی بپردازد. اما در عوض به مهندسی و کارهای الکتریکی علاقه‌مند شد و در استرالیا ملکی خریداری کرد و تا آغاز جنگ جهانی اول آنجا ماند. کارل پس از پایان جنگ به آلمان رفت و سه سال با مادرش زندگی کرد. در سال 1920 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. دختر کوچکش در سن ده‌سالگی بر اثر بیماری دیفتری فوت کرد. تانزلر به کوبا رفت و از آنجا توانست وارد آمریکا شود. 


کارل به فلوریدا رفت که خواهرش نیز در آنجا زندگی می‌کرد. خانواده‌اش نیز به آن‌ها ملحق شدند. سال بعد، خانواده‌اش را در "زفیرهیلز" ترک کرد و در بیمارستان نیروی دریایی "کی وست" در فلوریدا مشغول به کار شد.


در سال 1930 بیماری بیست‌ودوساله به نام "هلن هویوس" را ملاقات کرد. هلن یک دختر زیبای آمریکایی- کوبایی بود و تانزلر عاشقش شد. او ادعا می‌کرد در دوران کودکی رؤیاهایی درباره "کنتس آنا کنستانتینا وون کوسل" می‌دید که زنی زیبا با موهای مشکی بود. تانزلر هلن را تجلی کنتس آنا در دنیای واقعی می‌دانست.



هویوس ازدواج کرده بود. اما شوهرش پس از سقط‌جنین او را ترک کرد. هلن مبتلا به سل بود و تقریباً تمام خانواده‌اش از این بیماری مرده بودند. آن زمان هیچ درمانی برای این بیماری وجود نداشت؛ بااین‌حال تانزلر سعی کرد با انواع داروها هلن را نجات دهد. 


تانزلر هرروز به ملاقات هلن می‌رفت و برایش جواهرات و لباس‌های گران‌قیمت می‌برد. کارل عشق خود به هلن را اعتراف کرد؛ اما با هیچ‌گونه ابراز محبتی از سوی هلن مواجه نشد. 


تلاش‌های خلاقانه‌ی "تانزلر" برای نجاتِ "هویوس" مؤثر نبود و چند ماه بعد وی درگذشت. 


 تانزلر هزینه مراسم تشییع‌جنازه او را پرداخت کرد و از والدین هویوس اجازه گرفت تا برایش در گورستان "کی وِست" مقبره‌ای بسازد.



او هر شب به مقبره هویوس می‌رفت و در سال 1933 جسد او را از قبر در آورد و به خانه خود برد. کارل ادعا می‌کرد هلن را دیده است که می‌خواسته او را از قبر در آورد. کارل استخوان‌های جسد را با سیم و چوب‌لباسی به هم وصل کرد. پوست جسد را که هرروز تجزیه می‌شد با پارچه ابریشمی آغشته به موم جایگزین می‌کرد. با ریزش مو از پوست سرِ تجزیه‌شده‌ی جسد، با موهای هویوس کلاه‌گیس درست کرد. مادر هویوس موهای دخترش را جمع کرده بود و پس از مراسم تدفین آن‌ها را به کارل داد. 


کارل حفره شکم و قفسه سینه جسد را با پارچه‌های کهنه پرکرده بود تا فرم اصلی بدنش حفظ شود. لباسی زنانه بر تن جسد کرده بود و دست‌هایش را نیز با دستکش پوشانده بود. به جسد جواهرات آویزان کرده بود و آن را روی تخت نگه می‌داشت. کارل مقدار زیادی عطر و مواد ضدعفونی‌کننده و نگه‌دارنده استفاده می‌کرد تا بوی تعفن جسد در فضا پخش نشود. 


در سال 1940، شایعاتی پخش شد که کارل تانزلر جسدی در خانه خود دارد. خواهر هلن با شنیدن این خبر به خانه کارل رفت و جسد را دید. تانزلر بازداشت شد. وضعیت روحی روانی‌اش موردبررسی قرار گرفت اما به‌عنوان بیمار روانی دسته‌بندی نشد.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چه شجاع 😅

اخه ۳سال بعد چیزی از جسد نمونده که این بیاره پر کنه و فلان

غیر قابل باور بود 

خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز